۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

نه به شاهزاده رضا پهلوی

یک‌بار 34 سال پیش به این بهانه که چون اپوزوسیون وقت به اندازه‌ی خمینی موثر نیست، زیر عبای خمینی قائم شد و به یغما رفت. این‌بار نه به این بهانه‌ و نه به هیچ بهانه‌ی دیگری زیر تاج شاهزاده رضا پهلوی ساکت نخواهیم نشد. 
به همین سادگی، و به همین کوتاهی!

پ.ن. یعنی حداقل امیدوارم به اون حد از فهم سیاسی رسیده باشیم و حافظه‌ی تاریخی قوی‌ای داشته باشیم که این کارو نکنیم!

۱۱ نظر:

  1. این آقا، با هر حیله و دروغ و توسل به هر قدرتی(لاجرم باج دادن به آنها) می خواهد به قدرت برسد و این مساله را ثابت کرده است:

    ناشنیده هایی از «روابط سری رضا پهلوی با سیا (C.I.A)»
    http://nagoftehayeiran.blogspot.com/2013/01/cia.html

    دروغهای سلطنتی رضا پهلوی
    http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=50986

    پاسخحذف
  2. مطمئن باش با این شعوری که من در این اپوزیسیون میبینم، این بار هم می‌روید زیر بار آقا مسعود! شمای روشنفکر خیالت راحت باشه، و بگو مرگ بر شاه، همه چیز درست میشه. میدونی‌ من فقط از چی‌ خوشحالم، اینکه آن موقع در سالهای ۵۶-۵۷، هرچند در تظاهرات شرکت کردم، ولی‌ هرگز دو کار نکردم، مرگ بر شاه نگفتم و زیر یوغ خمینی هم نرفتم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اگر شما در تظاهرات شرکت کردی و مرگ بر شاه نگفتی، احتمالا انقدر پاسیو و منفعل تشریف دارید که الان هم مرگ بر شیخ نمیگویید. ادعایتان هم مبنی بر اینکه زیر بار خمینی نرفتید، احتمالا تعارفی بیش نیست که تازه اگر درست هم باشد، زیر بار شاه رفتن خیلی فرقی با زیر بار شیخ رفتن ندارد. دیدگاه شما و موقعیتتان هم دیدگاهی ضد استبداد و دیکتاتوری در هر شکل ان نیست. اینهم دیدگاهی دموکراتیک نیست و ارزش آزادیخواهانه ندارد.

      حذف
    2. دقیقاً، امروز هم مرگ بر شیخ نمیگویم، اصلا من به زندگی‌ اعتقاد دارم نه به مرگ، مرگ رو پایان هر چیز از جمله دمکراتی می‌دانم، از اینکه حضرتعالی بنده رو به جرمهای ناا بخشودنی، انفعال، پاسیو بودن، همراه دیکتاتور و "بورژوازی وابسته" متهم کردید و در اولین فرصت به جوخههای اعدام انقلابی دیکتاتوری پرولتاریا میدهید یه کم دردم آمد. استالین جان یه ذره فکر کن، و برای همه هم تصمیم نگیر! آزادیخواهی را اعمال کن نه غرغره.

      حذف
    3. اینهم یکی دیگر از شعارهای بی معنی و کلیشه ای جریانانت منفعل، "من به زندگی اعتقاد دارم و نه به مرگ". شما به زندگی چه چیز اعتقاد داری و به مرگ چه چیز اعتقاد نداری؟ زندگی هر چیز مستلزم مرگ چیز دیگری است و بالعکس. به عنوان مثال زندگی ویروس ایدز مستلزم مرگ مریض است، و زنده ماندن مریض مستلزم مرگ ویروس ایدز است. این که حرف نشد. ما در جهان تقابلها و دیالکتیک زندگی میکنیم که همزیستی مسالمت آمیز بین دو گروه متخاصم وجود ندارد. دو جریانی که بنا به خصلت و ذات خود با هم مخالفند نمیتوانند در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشند.بنا بر این من به شما توهین نکردم و به شما هم انگی نزدم وقتی شما را منفعل و پاسیو خواندم. لازم هم نیست که شما را به دادگاهی حواله دهم تا شما را محکوم کنند. شما خود بخود با منفعل کردن خودتان، خودتان را اعدام سیاسی کرده اید و نیازی نیست که کسی شما را جلوی جوخه اعدام بگذارد.
      شما از سر نا اگاهی از ان طرف بام افتاده اید! آخر پدر بیامرز، شرط مخالفت با "استالینیزم" که پناه بردن به "پفیوزیسم" یا "انفعال " نیست. قضیه خیلی ساده است! اگر مغزمبارکت را بکار بیندازی مطمئنم که میتوانی بفهمی! ما یک معیاری داریم به اسم حقوق انسان و همه چیز را هم با این خط کش میسنجیم. بر اساس این خط کش و معیار، شیخ و شاه هر دو بر ضد حقوق انسانها هستند و به شهادت تاریخ، تا زمانی که قدرت دارند، اجازه برقراری دموکراسی و اجازه برخورداری مردم از حقوق حقه شان را نمیدهند چرا که در صورت برخورداری مردم از این حقوق، امکانی برای طبقات فرادست جهت برخورداری از امتیازات ویژه باقی نمیماند. این جماعت هم برای برخورداری دائم از این امتیازات که آنرا حق خود میدانند دست به هر جنایت و رذالت و فریبکاری میزنند. پس جایی برای همزیستی مسالمت آمیز بین حقوق مردم و دشمنانشان باقی نمیماند. بجای خیالبافی و زندگی در خواب و خیال و اوهام، پیشنهاد میکنم که کمی تاریخ بخوانید و کمی تا قسمتی هم راجع به اخباری که میشنوید فکر کنید تا معنای زندگی در دنیای واقعیت ها را دریابید!
      خواهشا هم اینقدر مظلوم نمایی نکنید اینهمه مظلوم نمایی به شما نمیاید!

      حذف
    4. اوه اوه، جریان دارد بعد ناموسی پیدا میکنه، اول محبت کردید با انفعال و پاسیو بودن، حال ضمن یادآور شدن "اصل حقوق انسانی" بنده را "پفیوز" خطاب میکنی‌! ولی‌ از آنجا که مظلوم نمایی بهم واقعا نمیاد، مطالبت رو خواندم. میدونی‌ من رو یاد چی‌ انداخت؟ یاد سالهای پر شور ۵۷-۵۸. اون موقع من ۱۸-۱۹ ساله بودم، و کم و بیش تمام چپیها منجمله: پیکار ی، پیشگامی‌ها همین شیوه فکری - فلسفی‌، رو داشتند. نوشتار شما مملو از مطالب انتزاعی درست و نادرست است، دقیقا مثل آنچه انقلاب ۵۷ رو با دستاوردهای شرم آورش بوجود آورد. یک بار دیگر عرض می‌کنم، مرگ دموکراسی، مرگ همه حقوق انسانی است. اگر شما ۱۷-۱۸ ساله هستید امیدوارم به اصل دموکراسی برسی‌، ولی‌ اگر در زمان انقلاب ۱۷-۱۸ ساله بودی، باید بگم هیهات!

      حذف
    5. سخنرانی خوشمزه و خنده دارت را کردی!؟ مظلوم نمایی هم کردی. برای من هم هیهات فرستادی؟ اما اینهایی که گفتی جز مشتی حرف پریشان نیست از سوی کسی که یا در با مخالفت یا موافقت با انقلاب دچار احساسات میشود. گویا شما عادت داری با ردیف کردن شعارهای قشنگ و دوختن زمین و آسمان به هم، یکباره به نقطه مقابل همان چیزهایی برسی که شعارش را میدهی. شاید اگر بجای احساسات کمی قبل از صحبت کردن فکر کنی و منطقی تر صحبت کنی، بهتر بتوانی حرفت را به طرف مقابل بقبولانی.
      بر خلاف شما من حکومت آخوندی را از نتایج ان انقلاب نمیدانم، بلکه از نتایج شکست ان انقلاب میدانم، شکستی که با تسلیم ارتش شاهنشاهی به خمینی و دادن ابزار سرکوب مردم شروع شد. البته کسی منکر اشتباهات متعدد نیروهای انقلابی نیست، اما هیچیک از اینها نمیتوانست سلطه خمینی و ارتجاعش بر انقلاب، علیرغم آنهمه مبارزه و فداکاری سبب شود. اما انقلاب ایران با همه نشیب و فرازهایش، ایران را از شر ارتجاع شاهنشاهی که یکی از دو پایه ارتجاع سنتی حاکم بر ایران بود، نجات داد. اینهم نه تنها دستاورد شرم آوری نیست، بلکه نتیجه بسیار نیک ان انقلاب است. باشد که با رد نظریات تسلیم طلبانه که حقارت و تسلیم را توجیه میکند، ایران از شر ارتجاع شیخان نیز بیاساید.
      فرموده اید که "یک بار دیگر عرض می‌کنم، مرگ دموکراسی، مرگ همه حقوق انسانی است." و چنان اینرا میگویید که گویا من با این حرف مخالفت کرده ام. این که حرف درستی است. من با ان قسمت از فرمایشات پیشینتان مخالفم که گفته بودید که شعار "مرگ بر" نمیدهید چرا که طرفدار زندگی هستید. این حرف را شعار مسخره ای بیش ندانستم و نمیدانم و راجع به ان هم مفصلا نوشتم. دنیای همزیستی مسالمت آمیز، دنیای انسانهایی است که به حقوق یکدیگر و دیگر انسانها احترام میگذارند. وگر نه با فاشیستها، کودتاچیان و سرکوبگران نمیتوان به همزیستی مسالمت آمیز رسید. همزیستی مسالمت آمیز، یک ارزش دو طرفه است و نه یک طرفه. ظاهرا گویا شما عادت دارید که یا از این طرف بام بیفتید و یا از ان طرف بام، وگر نه در هیچ جای دنیا کسی با آدمکشان و فاشیستها به همزیستی مسالمت آمیز نرسیده. جالب است که بدانید که در آلمان طرفداران حزب نازی برابر قانون اساسی آلمان حق شرکت در انتخابات را ندارند. دنیا بهایی بسیار سنگین در جنگ جهانی دوم برای مبارزه و بزیر کشیدن فاشیسم داد. قبل از ان انقلابات دموکراتیک در اروپا حکومتهای مستبد و خودکامه را بزیر کشیده بودند. این تعبیر حقارت آمیز از دموکراسی و همزیستی مسالمت آمیز تنها در دکان عطاری جامعه شناسی تسلیم طلبان ایرانی پیدا میشود.

      حذف
    6. صرفنظر از یه کم خوشمزه بازی من و لجبازی‌های شما کل مکاتبه خیلی‌ هم بد نبود. پاراگراف دوم شما بسیار درست و دقیق و منطقی‌ و زیبا بود، ولی‌ منظور من از دستاورد شرم آور، اعدام ها، ترور، زندانی کردنهای گروههای سیاسی و مذهبی‌ دگراندیش بود حالا از هر فرقه و مسلک. و الا سرنگون کردن رژیم شاه به امید رسیدن به‌‌‌ آزادی بیان و سیاسی جوهره اصلی‌ مبارزه ایرانیان در حداقل ۷۰-۸۰ سال اخیر بوده است. فکر میکنی‌ چرا این جوری شد؟ فقط بخاطر اینکه این شیخ بود و اون یکی‌ شاه، نه دوست عزیز، مشکل اینها و هرگونه حکومت دیگر از این قماش، نپزیرفتن نظر غیر خودشان است، با انگ‌های مختلف، این میگه مخالف من صهیونیست، آمریکائی، فتنه‌گر است اون میگفت مارکسیست- اسلامی، تجزیه طلب و..، و شما هم که میگی‌ فاشیست و کودتاچی و منفعل و غیره و ذالک. میبینی‌ چه آینده‌ای در انتظار ماست؟ بسیار از مصاحبت شما استفاده بردم، و با علاقه چنانچه مطلبی در این مورد نوشتی‌ می‌خوانم. به امید ایرانی‌ که در آن من هم بتوانم در کنار شما زندگی‌ شرافتمندانه داشته باشم.

      حذف
  3. این حرف هارا که گفتی ، خیلی شعور لازم ندارد برای فهمیدنش. شما در حقیقت می خواهید بگویید "به جای این که دنبال امام ، شاهزاده ، لیدر ، رضا ، حسین ، مسعود و یا هر شخص یا بت دیگر راه بیافتیم ، بهتر است یاد بگیریم و دنبال اصول باشیم". حرفی بسیار سرراست . چرا بعضی ها نمی فهمند؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوب پدر بیامرز، اعتقاد به اصول که منافاتی با حمایت یا عدم حمایت از شخص، جریان و یا گروهی ندارد. اصلا مکمل آنست. به عنوان مثال کسی که به آزادی و حاکمیت ملی اعتقاد داشته باشد که نمیتواند پشت سر جریان خائن سلطنت طلب و شازده ان برود. صد البته که عملکرد هر گروه دیگری هم با ان اصول بطور دائم سنجیده میشود و در صورتیکه عملکرد ان با ان اصول، بخشی یا تمامی ان، در تضاد قرار گرفت، خود بخود از حمایت ان جریان یا فرد اصلی محروم میشود. اما اعتقاد به حاکمیت ملی این اجازه را به فردی اصولی و معتقد با حاکمیت ملی و دموکراسی نمیدهد که از جریانی حمایت نماید که عملکرد ٥٠ ساله اش نقض دموکراسی و حاکمیت ملی بوده است

      حذف
    2. آقا من گفتم دنبال کسی نیافتیم. واضح تر بگویم ؟ منظورم این بود که دنبال کون کسی راه نیافتیم. نه این که از شخص ، جریان و یا گروهی حمایت نکنیم. این با آن فرق می کند.
      نمی کند؟ توضیح بیشتری لازم است؟

      حذف